در این وبلاگ و در مکانهای مختلفی که برای بحث فراغت حضور داشتهام به کرات به این موضوع پرداختهام که برای اوقات فراغت تعریف ثابتی وجود ندارد و به تعداد پژوهشگران و اساتید این حوزه، تعریف برای اوقات فراغت وجود دارد. بدین منظور هر از مدتی نظر اندیشمندان مختلفی را درباره فراغت در اینجا بیان کردهام. حال نظر چند تن دیگر را برای آشنایی بیشتر با نظرات صاحبنظران این حوزه در اینجا میآورم.
استانلی پارکر (Stanley Parker)
پارکر به سه طریق اوقات فراغت را تعریف کرده است:
1- اگر بیست و چهار ساعت شبانه روز را در نظر بگیریم و آنگاه از میان آن زمان غیرفراغت را استخراج کنیم که شامل مواردی مانند کار، خواب، خوردن، برآورده ساختن نیازهای فیزیولوژیکی و مانند آنها خواهد بود. این شیوه یا تعریف را میتوان باقی مانده (Residual) نامید که نمونه مشخص آن در فرهنگ جامعه شناسی چنین آمده است: اوقات فراغت یعنی اختصاص وقت به کار، خواب و سایر ضروریات که آنها را از ۲۴ ساعت کم میکنیم و بدین ترتیب به وقت اضافه میرسیم که این تعریف در حال حاضر برای اوقات فراغت مناسب نیست و بیشتر برای زمان آزاد مناسب است.
۲- اوقات فراغت بخشی از زمان نیست بلکه کیفیتی از کار است یا کیفیتی مشخص است که در یک عمل مشهود است، براساس همین برداشت، برخی از جامعه شناسان نیز بر کیفیت آزادی موجود در اوقات فراغت تأکید میکنند، به عنوان نمونه، تورین صاحب نظر برجسته، اوقات فراغت را در آزادی از قوانین و هنجارهای جامعه تلقی میکند.
3- فراغت زمانی است که هر فرد از کار با سایر وظایف آزاد است و ممکن است برای منظورهای مختلفی مثل استراحت و سرگرمی، دستاوردهای اجتماعی یا رشد شخصی مورد استفاده قرار دهد. این تعریف از نظر شخصی از سایر تعریفهای جناب پارکر برای اوقات فراغت مناسبتر است.
پارکر به صورت کلی مدعی است که ماهیت اوقات فراغت تنها در ارتباط با کار قابل درک است و به نوعی فراغت با کار معنا مییابد. او بیان میکند بدون کار، فراغتی هم وجود ندارد. طبق نظریه وی کار را تا آن اندازه میتوان به فراغت تبدیل کرد که علاوه بر آنکه ادامه و استمرار کار محسوب شود بتواند نگرش فرد را نسبت به کار اصلاح کند. اگر نارضایتی در کار وجود داشته باشد فراغت جنبه ترمیمی پیدا خواهد کرد و اگر کار رضایتبخش باشد فراغت جنبه تکمیلی پیدا میکند.
فرد کولتر (Fred Cealter)
کولتر به توسعه فراغت خارج از تحلیلهای رایج در سیاست اجتماعی میپردازد. اولین استدلال مطرح شده از جانب او در این زمینه این است که جایگاه فراغت در سیاست گذاری اجتماعی را باید در بحث آزادی و کنترل جستجو کرد. همان طور که سؤال اصلی نظریههای جامعهشناختی درباره فراغت آن است که چگونه گروهها و افراد جامعه در ساختار اجتماعی از آزادی و استقلال در فراغت برخوردارند و تا چه اندازه با محدودیت روبهرو هستند، برنامه ریزی فراغتی باید در پی آن باشد که تا چه حد میتوان با سیاست گذاری، این محدودیتها را رفع کرده و چگونه باید اوقات فراغت را تنظیم نمود. گرچه ممکن است تنظیم فراغت به نوعی محدودیت بینجامد.
آگوست کنت (Auguste Comte)
«کنت» فیلسوف فرانسوی که به عنوان بنیانگذار جامعهشناسی نوین و دکترین پوزیتیویسم شناخته میشود بر این باور است که زمان فراغت، همان زمان امکان توسعه و پیشرفت انسان است. آگوست کنت در گذشته بسیار دور شاید حرف اول و آخر اوقات فراغت را به خوبی بیان کرده است.
کارل مارکس (Karl Marx)
«مارکس» در عین اهمیتی که برای کار قائل است در شرایط مختلف دو گونه تأثیر برای آن نظر میگیرد یکی آنکه انسان، انسانیت خودش را در کار تحقق میبخشد و اگر از قید و بندها رهایی یابد جامعه نیز چهره انسانی خود را باز خواهد یافت و دیگر آن که انسان تحقیقا آزاد نیست مگر در خارج از حدود کار و انسان. انسانیت خود را فقط هنگامی تحقق میبخشد که مدت کار به میزان کافی تقلیل یابد تا او بتواند امکان پرداختن به چیز دیگری را دارا باشد. وی بر این باور است که مفهوم انسان تام یا کامل مخصوص افرادی است که در اثر کار از خود بیگانه نشده باشند. از نظر وی، انسان جامعه صنعتی متخصص است که برای انجام کاری تربیت شده و در واقع در بیشترین بخش هستی خویش، در فعالیت های جزئی خودش محبوس است، بنابراین بسیاری از استعدادها و شایستگیهای او که در امکان رشد و توسعه دارند بدون استفاده و بیارزش میشوند.